خدایا لطفا به بعضی از آنهایی که به خیال خود فکر می کنند ایمان آورده اند

یادآوری کن که تو خدا هستی نه آنها !!

قدیما به یه چیزهایی عقیده داشتیم که ازشون خندم میگیره !

اگه مسخره ام نمیکنید اجازه دارید ادامه متن رو بخونید :

- اگه کسی بزنه توی سرت ، مادرت میمیره ! اگه یکی تو سرت زد تو هم باید بزنی تو سرش وگرنه مادرت میمیره! (  چون جون مادرم در بین بود این موضوع برام خیلی مهم بود .)

- اگه یکی از روی پات رد شد باید برگرده وگرنه یکی از پاهات از اون یکی کوچیکتر میشه و شل میشی ! ( حتی شده طرف رو با کتک بر میگردوندم که از روی پای رد شده ام برگرده ، شوخی که نبود کی دوست داره شل بشه . اصلن که به آدم شل دختر میده ! )

- اگه تو سرت دو تا پیچ داشته باشه ، دو تا زن میگیری ! ( چقدر مسخره میشدم ... خدایا این دیگه چه مکافاتی بود بهش دچار شدم ! )

- اگه روی چهارچوب در بشینی مادرت میمیره !

- اگه دم مارمولکی که کنده شده رو بکاری درخت پول در میاد ! ( چندین بار امتحان کردم ولی خبری نشد! )

- اگه کلید یا چیزی گم کردی و یادت نمیاد کجا گذاشتی گوشه لباست رو گره بزن بزودی پیدا میشه ! )

- اگه توی چایی آب سر بریزی بخوری دل درد میگیری ! اوایل خونواده ممنو از این کار منع میکردن ولی وقتی دیدن مشکلی ایجاد نمیکنه موقعی که عجله دارن خودشون الان اینکاره شدند !

- گاوی که تازه زاییده نباید تا ده روز تو ماستش نمک زد. یا ماست رو بیون به در و همسایه ندین یا اگر دادین سفارش کنید بهش نمک نزنند.

- زهره مرغ رو رو چراغ میزاشتن اگه میترکید بچه تو شکم مادر دختر بود اگر نمی ترکید پسر بود ! اون موقع سونو نبود !

- پوست تخم مرغ رو تو باغ آویزون کنید تا محصول باغتون چشم نخوره !

- پرستو ( حجحجی) رو با انگشت نشون نده وگرنه دستت فلج میشه ! پرستوها یه جوری پرنده مقدس بحساب می اومدن !

- یه مدادهایی هم بود بلندتر از مدادهایی معمولی با یک عروسک بالا سرشون که میگفتن جادوییه ! هر کی داشت درسهاش خوب میشد بعدها فهمیدیم اثر تلقین داشته و نه جادو !

- قوت غذا ته بشقابه ، می خوای بزرگ و قوی شی نباید از غذات زیاد اومده باشه . داری میترکی ! ولی برای قوی شدن باید کل کاسه رو مثل جارو برقی تمیز کنی !

- اگه حرف بدی زدی باید انگشت شست یا بین انگشت شست و اشاره رو گاز بگیری وگرنه مادرت میمیره !

- اگه کشکرت ( زاغچه ) صبح اول وقت بخونه، براتون مهمون میخاد بیاد !

شما چی خرافات کودکانه داشتید !

خدا در مکان های دور از انتظار

به دست افرادی دور از انتظار

و در مواقعی تصور ناپذیر

معجزات خود را به انجام می رساند.

برای آن مهربانِ توانا ، غیرممکن وجود ندارد ...

همیشه ، همیشه و همیشه امیدی هست ...

 اعصابم از دست یکی بهم ریخته بود ...

گیله مرد میگه : به بعضی ها ، هر کاری هم که کرده باشند ، نباید گفت: " آدم بی معرفتی هستی ..."

با تعجب و ناراحتی میگم چرا ؟

با لبخندی میگه : چون بی معرفت ها که آدم نیستند ...

و هر دو میخندیم ...

آنجا که چشمان مشتاقی برای انسانی اشک می ریزد،

زندگی به رنج کشیدنش می ارزد.

- دکتر شریعتی

در هر 3 ثانیه یکی تو دنیا می میره ...

1،2،3 الان یکی مرد!!!

یادت باشه یکی از این سه ثانیه ها سهم ماست !!!

پس قبل از اینکه به 3 برسیم قدر نعمت زندگی رو بدونیم

و برای زندگی ابدی توشه بیندوزیم ...

یک ... دو ... سه ...

همگی آماده : زندگی شروع شد ، حالا یک ، یک و نیم ؛  دو ، دو و نیم ؛ سه ... و تمام .

حسین علیه السلام همچون خورشیدی، قرنهاست که هر روز می درخشد و تازگی دارد ...

افسوس از چشمهایی که تنها ده روز از سال ، از نورش بهره می برند  ...

صلی الله علیک یا أبا عبدالله ...

صلی الله علیک یا أبا عبدالله ...

صلی الله علیک یا أبا عبدالله ...

جملات زیبا گیله مرد

مادربزرگها همه چیز رو می دونند هر چی باشه اونها معلم و مادر مادرت هستند ...

==================================

مادربزرگ افسانه ی قشنگی در مورد تولد بچه و گریه ی اون میگفت ...

میگفت موقعی که زمان بدنیا اومدن بچه میشه و درد مادر شروع میشه ؛  هیچ بچه ای راضی به بدنیا اومدن و تولد نیست ...

به ناچار ، مشتی طلا و جواهر تو دستهاش میریزند و طمع باعث میشه تا قبول کنه و بدنیا بیاد . پس از بدنیا اومدن وقتی مشتش رو باز میکنه و اونو خالی میبینه گریه و زاری رو شروع میکنه

مشتم رو باز میکنم و هنوز اونو خالی میبینم ...

وبلاگ جملات زیبا گیله مرد

گاهی به مردن فکر میکنم و اینکه چه اتفاقی میوفته ...

وقتی کوچیک بودم مادر بزرگ افسانه ی جالبی درمورد مردن برام تعریف کرد :

مادربزرگ میگفت: وقتی موعدش فرا میرسه ، حضرت عزراییل میاد تا جون آدم رو بگیره ولی آدمیزاد قبول نمیکنه ...

از آدمیزاد میپرسن چرا جونت رو نمیدی ؟

میگه زن و بچه ام رو چیکار کنم و چه جوری اونها رو تنها بزارم ...

جلوی چشمش  صحنه ای به نمایش در میاد که جون زن و بچه اش و تمام بستگان و دوستانش رو میگیرند و انها میمیرند ...

میگه مال و اموال و خونه ام رو چه جوری ول کنم و برم ...

در عالم خیال ؛ جلوی چشمش خونه و کاشونه اش آتیش میگیره و از بین میره

و خلاصه هرچی که داره از بین میره و وقتی این اتفاق میوفته آدمیزاد قبول میکنه که جونش رو تسلیم کنه ...

گاهی به یاد حرفهای مادربزرگ میوفتم و لبخند تلخی میزنم ...

 اگر پیاده هم شدی سفر کن ، در ماندن می پوسی ...

نویسنده : ؟؟

عفت در زن مانند شجاعت است در مرد ، من از مرد ترسو همچنان متنفرم که از زن نانجیب

- ناپلئون بناپارت

کوچیک که بودم ...

شاید باورتون نشه ولی دنیا یه جور دیگه بود ...

قسم میخورم که راست میگم ...

خیلی چیزها الان هست که اون موقع نبود، از طرفی خیلی چیزها هم اون موقع بود که الان نیست ... ترجیح میدم الانی ها رو نداشتم و اون موقعی ها رو داشتم ...

کوچیک که بودم ...

آره ... دنیا یه جور دیگه بود ...